مهد کودک
مامانی می دونم بودن توی جمع مخصوصا جمع بچه ها رو خیلی دوست داری تصمیم گرفتیم هفته ای یه روز اونم واسه 2-3 ساعتی بذاریمت مهد که هم از این تنهایی در بیایی هم یاد بگیری زندگی اجتماعی چیه .... یادبگیری اسباب بازیاتو با دوستات شریک بشی ، بتونی دوست پیدا کنی، گذشت کنی و.....
البته ناگفته نمونه که خودم خیلی استرس دارم ولی چون احساس می کنم به نفعته اشکالی نداره
خیلی گشتیم یه مهد که واقعا راضیمون کنه پیدا نکردیم بالاخره یه جا نزدیک خونه خودمون هست که ای بدک نیست همش به خودم دلخوشی می دم که همش یه روز در هفته می ری اونجا
امیدوارم که بهت خوش بگذره....
و امروز ....
دختر گل مامان رفت مهد کودک صبح من و بابایی باهم بردیمت باورت می شه تپش قلب داشتم
ولی توی شیطون پریدی وسط بچه ها و شروع کردی باهاشون به بازی کردن انگار مدتهاست دوستین باهم
ما رفتیم و تو موندی ولی یه ساعت بیشتر نتونستیم طاقت بیاریم و اومدیم دنبالت وا....ی نمی اومدی بریم خونه با هزار تا وعده آوردیمت بیرون